بيچاره انسان كه آنچه مقتضى گوهر ذاتش مىباشد فراموش نموده و تحصيل نمىكند. وا اسفا! از روزى كه از اين مستى، هشيار گردد و از اين جنون افاقه يابدو بترسان ايشان را از روز حسرت، هنگامى كه كار از كار بگذرد
خودشناسى عامل خداشناسى
گفتيم كه آدمى براى مبدأ و معاد شناسى آفريده شده است و راستى كه شناختن خداوند، سرمايه سعادت انسان است و از راه خداشناسى، اين مهم حاصل مىگردد. و حديث معروف را همه شنيدهايد كه مىفرمايد: هر كس خود را شناخت، خداى خود را شناخته است
حتما بايد آدمى اين انديشه را دنبال نمايد كه ساليان پيش نبوده است و نام و نشانى نداشته است. قرآن مجيد هم اين مطلب را در نخستين آيه از سوره دهر به طور استفهام عنوان مىفرمايد كه انسان در آن انديشه كند پاسخش را كه خيلى واضح است، از ياد نبرد، مىفرمايد:
آيا بر انسان روزگارى گذشت كه چيز ياد آور شده نباشد
بديهى است پاسخش مثبت است. يك صد سال پيش هيچ كدام از ما نيستيم.
لزوم انديشه در مبدأ آفرينش بدن
انسان، قطره آب گنديدهاى بود كه دست قدرت در آن گوش و چشم و سر و دست و پاى و زبان، رگ و پى و استخوان و گوشت و پوست و غيره آفريد.
انسان بايد در وضع فعلى خودش دقت كند، از آفريدن يك موى عاجز است، آن وقتى كه نطفه بود، عاجزتر بود، پس اين همه عجايب را ديگرى در او پديد آورده كه خداوند تبارك و تعالى است، آنگاه از كيفيت آفرينش اعضاى خويش، حكمت خداى را بشناسد.
از مخلوق پى به خالق بردن
همچنين از احاطه روح به بدن و اطلاع از جميع حالاتى كه بر بدن عارض مىشود، پى به احاطه علمى خداوند و كليه عوالم ببرد و باور كند كه خداوند به جميع حوادث، علم كامل دارد.
ديگر آن كه همان طور كه روح را به حواس ظاهر نمىشود دريافت؛ چون جسم نيست بلكه آثار وجودىاش معلوم مىشود؛ يعنى به مجرد جدا شدن از بدن، خواص آن بر طرف مىشود و به فاصله گذشتن چند روزى، بدن جيفه گنديده مىگردد.
خداى تعالى را نيز با حواس ظاهرى نمىتوان درك نمود بلكه آثار قدرت و عجايب حكمتش را در بدن عالم وجود مىتوان ديد و حس كرد.
محتاج بودن انسان
وقتى به نيازهاى خود مىنگريم، متوجه مىشويم كه از هر جهت محتاج هستيم. نخست ما به اعضاى بدن نيازمنديم، سپس به خوراك و لباس و مسكن. باز بر دقت خود بيفزاييم مىبينيم براى خوراك، نياز به باد و باران، زمين و آفتاب، سرما و گرما و بذر و غيره داريم.
براى تهيه لباس به صنعتها نيازمنديم كه مواد طبيعى را به طور لازم تنظيم نمايند و بديهى است انواع صنعتها به آلاتى از قبيل: آهن و مس و برنج و چوب و غيره نيازمند است.
از همه اينها گذشته انسان بايد به علت فاعلى نيز دقت كند.اين همه اسباب و آلات و ادوات؛ در صورتى كه سازنده و تنظيم كننده و درست به كار برنده نداشته باشد، اثر مرغوب از آن برخاسته نيست؛ يعنى اگر مثلا شخص زارع اقدام به زراعت ننمايد، از اين همه اسباب، اثرى برخاسته نيست؛ لذا در علت فاعلى نيز هدايت و معرفت لازم است كه آن را خداوند در نهاد بشر نهفته است.
با تأمل مختصرى در اين عرايض، به خوبى واضح مىشود كه چگونه خداوند رفع نياز مادى بشر را با اين اسباب فرموده است و چگونه بر نيكوترين وجهى، صفت لطف و عنايتش را بر همه آفريدگان مىشناساند.
خداوند و فراهم كردن اسباب سعادت روح
همان طور كه خداوند بدن را ضايع نگذاشت و به هر چيز نيازمند بوده در حفظ و بقا برايش قرار داده، همچنين روح را كه به منزله راكب و سلطان مملكت تن است، مهمل نگذاشته است و جميع اسباب تحصيل سعادت ابدى را به جهت او مهيا فرموده است.
در باطن انسان عقل را آفريد كه خود پيغمبر داخلى براى انسان به شمار مىرود.كارش پيدا كردن انسان از مستى هوا و هوس و ياد آورىاش از وقوف بين يدى الله (روز قيامت و ايستادن مقابل خداوند جهت باز پرسى از اعمال و افعال و اقوال)و ادارىاش به بار سفر و آماده شدن براى چنين سفر هولناكى است، تا بتواند هر چه بيشتر، معرفت و كارهاى شايسته تحصيل نمايد.
ياد آورانى هم در خارج معين فرمود كه انسان را راهنمايى نمايند و به آنچه عقلشان- كه همان راهنماى درونى است - به آنها مىگويد، تذكر دهند.
همراه پيغمبران نيز كتابهاى آسمانى فرستادكه مشتمل بر مواعظ و نصايحى است كه اگر كوهها مثل انسان عاقل بودند و مىشنيدند متزلزل مىشدندو اگر كسى به اين آيات بيدار نشود، اميد رستگارى در او نيست. به قول قرآن مجيد: پس به كدام سخن ديگر پس از آن ايمان مىآورند
قرآن معجزه ابدى براى دين سرمدى
براى اينكه كسى در نبوت انبيا شك نكند با اطمينان خاطر آنان را تصديق كرده و به سخنانشان گوش فرا دهند و فرمانهايشان را اطاعت نمايند و راهشان را پيروى كنند، با آنان معجزه فرستاد.
از آنجا كه دين اسلام، آخرين دين و پيغمبر ما حضرت محمد بن عبد الله صلى الله و اليه و اله اشرف پيمبران و ختم كننده آنهاست، دينش جاودانى و تا برپايى قيامت، ماندنى است؛ لذا معجزه باقى نيز براى او قرار داد كه همان قرآن باشد.
معجزه بودن قرآن در فصاحت و بلاغت
قرآن مجيد از جهات متعدد معجزه است؛ نخست از جهت فصاحت الفاظ و بلاغت اسلوب آن مىباشد.و ديگر از جهت خبرهاى غيبى آن است، از گذشتهها از خبرهاى پيغمبران و اقوام گذشته. با اين كه محمد صلى الله اليه و اله مكتب نرفته و استاد نديده بود، اما اين كتابى كه آورده، داستانهاى گذشتگان را مطابق واقع آورده و اهل كتاب (يهود و نصارى) اخبار گذشتگان را از آن حضرت مىپرسيدند و پاسخ مىشنيدند و مطابق كتاب آسمانى خود (مطابق اصل آن هر چند بعدا تحريف شده است) مىيافتند و اسلام مىآوردند همچنين از جهت خبرهاى غيبى از آيندهاش، قرآن مجيد معجزه مىباشد.